محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

زندگی شیرین

روزهای مامان 4

گلکم پسرکم   این روزا حال و روزم خیلی خوبه .شکر خدا.تو هم حسابی توی دلم ورجه وورجه می کنی و منو لگد بارون می کنی .دکتر می گفت چون چربی شکمم کمه حرکاتت رو زیاد احساس می کنم .   هفته پیش رفتیم شمال به من که خیلی خوش گذشت فکر کنم تو هم خیلی کیف کردی چون حسابی تکون می خوردی مخصوصا وقتی من غذاهای خوشمزه می خوردم معلومه تو هم مثل من و بابا حسابی شکمو هستی.   هوای تهران خیلی خوب و خنکه بعضی روزا با هم میریم پیاده روی . احتمالا فردا بریم دماوند باغ پدربزرگ تو هنوز اونجا رو ندیدی .اونجا الان پر از شکوفه سیب هست خیلی قشنگه .   دیگه اینکه دوشنبه ٢٨ فروردین رفتم دکتر صدا قلبتو شنیدم الحمدالله تا الان همه چیز ...
31 فروردين 1391

محمد حسین

 عزیز دلم محمد حسین جانم دیروز روز خوبی بود برای من و بابا سجاد و همه خانواده . دیروز معلوم شد شما گل پسری البته من از روز اول احساس می کردم که شما یه پسمل خوشجل موشجلی ولی خوب به کسی نمی گفتم .  دیروز توی سونوگرافی همش دستات رو تکون می دادی یا روی صورتت می زاشتی یا روی گوشات خیلی جالب بود . ولی دکتر کشت منو اینقدر به دلم فشار داد نیم ساعت تمام داشت تو رو نگاه می کرد.همه جای بدنت رو اندازه می گرفت و چک می کرد. بعدشم اینقدر شاد و خوشحال بودم و هوا هم خوب بود به بابایی گفتم نمی خوام آژانس بگیرم دلم می خواد پیاده بیام خونه با اینکه نزدیکای آخر سال هست و همه جا شلوغه ولی کلی بهم خوش گذشت .   برات یه عروسک خو...
14 فروردين 1391

روزهای مامان 2

گلکم 4 روز دیگه مونده به عید .   حال و هوای منم مثل آب و هوای این روزا خیلی متغییره . یه روز شاد و شنگولم یه روز غمگین و بی حوصله .   جدیدا خیلی نگران تو می شم همش به تو فکر می کنم به اینکه سالمی به اینکه غذاهایی که می خورم رو دوست داری یا نه به اینکه ...   فردا میرم دکتر صدای قلبتو که بشنوم دلم اروم میشه ولی نمی دونم چرا امروز اینقدر کشدار شده حالا تا فردا 5 عصر چطوری صبر کنم .دلم برات تنگ شده گوگولی من. بابایی هم این روزا خیلی خیلی سرش شلوغه من همش تنها هستم بعضی روزا اینقدر تنهایی بهم فشار میاره که بی اختیار به گریه میوفتم .ولی دیگه چاره ای نیست .زندگی توی این روزگار همینه باید از صبح تا شب بدویی.خ...
14 فروردين 1391

روزهای مامان 3

عزیزکم تعطیلات عید هم به سرعت سپری شد. علیرغم شور و شوقی که برای عید داشتم زیاد بهمون خوش نگذشت متاسفانه مسایلی پیش اومد که باعث ناراحتی مون شد ولی زیاد مهم نیست . مساله مهم اینه که امسال قطعا سال خوبی خواهد بود . هم من و هم بابا سجاد مطمئنیم امسال سال خوب و پر برکتی پیش رو داریم دلیلشم اینه که تو امسال متولد می شی و به زندگی ما رونق و برکت بیشتری میدی . با اینکه این ترم مرخصی تحصیلی گرفتم ولی تصمیم دارم تا قبل از تشریف فرمایی شما درسهایی که قصد دارم ترم آینده بر دارم رو مطالعه کنم .ایشالا فردا با بابا سجاد میریم انقلاب تا من کتابامو بخرم .   راستی یه خبر دیگه !!امروز سومین سالگرد ازدواج من وبابا سجاد هست. اصلا با...
14 فروردين 1391
1